1) در حق آنها زیاده از حد مفید واقع شدن وانجام دادن کارهایی که می بایست خودشان انجام دهند،مثلاً: به دنبال کلیدش می گردیم. لباس هایش را پشت سرش جمع می کنیم. صبح ها قبل از آن که به سر کار برود لباس هایش را انتخاب می کنیم. بعد از برگشتن از کارش لباس هایش را از تنش در می آوریم.
2) راه انداختن بازی های کلامی با آنان، بازی حدس بزن جهت بیرون کشیدن اطلاعات از آنان، مثلاً به آنها می گوییم: گرسنه ای؟ دوست داری کمی آش برایت درست کنم، نه؟ برایت ماهی درست کنم؟ زیاد جالب به نظر نمیاد؟خب بذار فکر کنم، با یه قورمه چطوری؟ اونم دوست نداری؟
3) معمولاً زنان چنین فرض می کنند: مردها کم حافظه بوده و یا فراموش کار هستند و اطلاعاتی که خودشان باید به خاطر داشته باشند را به آنها گوشزد می کنند:یادت باشه وقتی رسیدی زنگ بزنی. یادت نره زهرا رو از کلاس زبان برسونی خانه.یادت باشه آشغالها را بگذاری دم در!
4) آنها را نکوهش میکنیم، گویی بچه اند. چطوری می توانی بدون پالتو بیرون بروی؟ نمی بینی هوای بیرون سرده؟ چند بار بگم قبل از اینکه بخوابیم چراغها را خاموش کن، دیشب وقتی داشتی فوتبال تماشا می کردی، نیم کیلو تخمه خوردی، دل درد می گیری.
5) به عهده گرفتن کارهایی که فکر می کنید نمی توانند بدرستی انجام دهند:بار آخر که علی رو فرستادم برای بچه ها لباس بخره،فاجعه بود بچه ها هرگز نتونستن اون لباسها را برای مدرسه بپوشند.هر وقت می ره برای خونه خرید کنه، هر چی آشغاله با خودش میاره خونه،بهتره خودم برم.
6) اصلاح کردن اشتباهاتشون و امر و نهی کردن آنها:چرا به مادرت نمی گی که بچه ها مریض شدند و نمیتونم این هفته بهت سر بزنم.اون مغازه ای که هفته پیش رفتیم تو این خیابون نیست.
هر گاه می خواهند مردی آنها را دوست بدارد، باید در نقش مادر برای آنها ظاهر شوند.
مهسا بعد ازچند سال ازدواج چنین گفت:(هر گاه احساس می کنم ازمحمد عشق و توجه کافی در یافت نمی دارم،فورا در نقش مادر براش ظاهر می شم.غذاهای مورد علاقه اش را می پزم،کشوهاشو مرتب کرده و سعی می کنم تا آنجاکه امکان داره براش مفید باشم. من دوست دارم او بیشتر در نقش یک معشوق خوب باشه تا شوهر .البته چیزی که نصیبم می شه دقیقا بر عکس این خواسته است.او مثل یک پسر بچه خوب که ازمن به خاطر این که اینقدر دقیق و منظم هستم، تشکر می کند.